شهدای مدافع حرم ، مردان بزرگ تاریخ هستند که همین تاریخ ، شاهدی عادل بر حقانیت شهادت آنهاست. مردانی که در راه دفاع از حرم آل الله و دفاع از ناموس دین پای در خاک بلاد شام نهادند و در این بین ، مردان بزرگ دیار علویان ، پیش قراول جبهه مقاومت شدند و در قالب لشکر سرافراز ۲۵ کربلا چندین شهید را تقدیم انقلاب اسلامی و آرمان های والای امام مقاومت کردند.
پیکر پاک و مطهر 8 تن از شهدای مدافع حرم از استانهای مازندران، قزوین ، البرز و خوزستان از شهدای مدافع حرم منطقه خان طومان سوریه در عملیات تفحص شناسایی و تایید هویت شدند.
پیکر شهیدان والامقام محمد بلباسی، حسن رجایی فر، رضا حاجی زاده، علی عابدینی و محمود رادمهر از استان مازندران پس از پنج سال به وطن بازگشت.
پیکر مطهر این شهدای والامقام امروز دوشنبه ۲۱ مهرماه، در حرم مطهر امام علی بن موسی الرضا (ع) در مشهد زیارت و طواف داده شد و سپس برای تشییع و تدفین به استان مازندران انتقال داده می شود.
به گفته سرهنگ مسلمی فرمانده سپاه کربلا زمان مراسم وداع و تشییع این شهدای عزیز در اطلاعیههای سپاه کربلا به اطلاع مردم شریف استان مازندران خواهد رسید.
لشکری در مقابل تکفیری هاشهید محمود رادمهر یکی از شهدای گرانقدری است که به تنهایی لشکری در مقابل تکفیری ها بوده است و با شهادتش اشک های بسیاری را همراه خود کرد.
شهید محمود رادمهر در 3 آذر 1359 در شهرستان ساری به دنیا آمد.محمود در سپاه ناحیه ساری و لشکر 25 کربلا مشغول به کار بود و پس از اعزام به سوریه در بهار سال 95 در درگیری با گروه های تکفیری در منطقه خان طومان به شهادت رسید.
شهید محمود رادمهر در دوران بچگی و تا پایان راهنمایی تحصیلی در منزل پدر بزرگش که روحانی بود زندگی می کرد.
محمود در کودکی عبای پدر بزرگش را روی دوشش میانداخت و سجادهاش را پهن میکرد و دست به قنوت بلند می کرد. پدر بزرگش به مازندرانی از او می پرسید: شما سرباز امام زمان می شوید؟ سرش را تکان می داد و می گفت بله من سرباز امام زمان می شوم.
بعد از پایان دبیرستان در دانشگاه شرکت کرد و از ابتدا دوست داشت در نظام (ارتش یا سپاه) قبول شود؛ حتی از سوم دبیرستان میخواست وارد نظام شود اما مادرش مانع شد. او را وادار کرد که به دانشگاه برود ولی او دوست داشت حتما نظامی باشد.
در دانشگاه شهید ستاری پذیرفته شد و اتفاقا رتبه خوبی هم داشت ولی شهریور همان سال دچار مشکل جسمی شد و به دانشگاه نرفت
محمود سال بعد برای ادامه تحصیل در رشته جغرافیای سیاسی در دانشگاه امام حسین(ع) ساری پذیرفته شد و از آنجا لیسانس گرفت و در حین تحصیل برای اولین بار در سپاه بهشهر مشغول به خدمت شد، پس از آن به توپخانه نکا انتقال یافت و بعد در خود لشکر و بعد هم در پادگان قدس خدمت میکرد.
شهید محمود بسیار معتقد به امر الهی بود. یکی از دوستان شهید محمود تعریف می کرد بعد از شهادت شهید محمدتقی سالخورده همه بسیار ناراحت بودند و بی قراری می کردند از شهید محمود پرسیدند شما چرا برای محمدتقی بی قراری نمی کنی؟ او در پاسخ گفت:در کار خدا دخالت نکن!
به گفته مادرش محمود اصلا" از مکان ماموریت های خود چیزی نمی گفت ما هم بعد از شهادت او متوجه شدیم که در بسیاری از ماموریت های خارج از کشور از جمله جنگ ۳۳ روزه لبنان حضور داشته است.
شهید محمود رادمهر چند بار به سوریه رفته بود هرچند ما از آن ها اطلاع نداشتیم تا اینکه مدتی قبل از اعزام آخرش به سوریه پایش در فوتبال شکست و مجبور شد گچ بگیرد، بعد از باز کردن گچ پایش چون خوب جوش نگرفته بود نمی توانست درست راه برود و حتی در نماز پایش را دراز می کرد.
بعد از شهادتش همرزمانش تعریف می کردند شهید محمود حتی یکبار هم از درد پایش چیزی نگفت و کسی را اذیت نکرد.
حالا پس از پنج سال، پیکر پاک و مطهرش به آغوش خانواده بر می گردد.
حاصل زندگی شهید رادمهر دو فرزند پسر به نامهای علی متولد سال ۱۳۸۷ و محمد متولد سال ۱۳۹۳ بوده است .
شهیدی که در گمنامی کار کرد و نامدار ماندشهید محمد بلباسی یکی از شهدای مدافع حرم است که در منطقه «خان طومان» سوریه حین مبارزه با تروریستهای تکفیری به همراه دیگر همرزمانش به درجه رفیع شهادت نائل شد.
شهید بلباسی، متولد ۱۳۵۸ قائم شهر و رئیس سازمان اردویی سپاه کربلای مازندران بود که اردیبهشت ۱۳۹۵ در درگیریهای منطقه خانطومان سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
کتاب «برای زِین اَب» روایت زندگی شهید مدافع حرم محمد بلباسی، از کودکی تا شهادت توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.
شخصیت چند بعدی محمد بلباسی، کتاب را خواندنی و قابل توجه کرده است. خواننده پس از خواندن این اثر، با مفهوم صحیح آتش به اختیار بودن و البته روحیه جهادی شهید در مقاطع مختلف از عمر کوتاه، اما پربرکتش آشنا میشود و میفهمد که اگر انسان از زمان خود به درستی استفاده کند و به هر اتفاقی در وقت و جایگاه خودش رسیدگی نماید، دیگر هیچ چیز در زندگی، قضا نمیشود.
قطعا مخاطبین این کتاب پس از مطالعه آن با محمد بلباسی در زندگی شخصی اش، اردوهای جهادی، خادمی شهدا، جهاد با نفس، سرزندگی و نشاط در امور مختلف، سفرهای راهیان نور، مدیریت جهادی در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی و...، سفر به سوریه، و مواردی دیگر همراه خواهند شد.
کتاب برای زِین اَب با حمایت لشکر ۲۵ کربلا و به قلم سمیّه اسلامی و فاطمه قنبری، در قطع رقعی و در ۳۹۲ صفحه توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.
از شهید بلباسی چهار فرزند به نامهای فاطمه، حسن ، مهدی و زینب به یادگار مانده است. وی، ولادت و بزرگ شدن سه فرزند خود را دید، اما زینب او بعد از شهادتش در دفاع از حریم اهل بیت (علیهم السلام) در عملیات مستشاری در خان طومان سوریه، دیده به جهان گشود؛ زمانی که پدر، چشم از این جهان فروبست، ولی دیدگان او نظاره گر این طفل از آسمانها است.
شهیدی با خُلق زیبا و صبورشهید مدافع حرم حسن رجایی فر در چهارم تیر ماه ۱۳۵۴ در روستای خوش آب و هوای کامیکلا از توابع بند پی غربی شهرستان بابل و در پای کوههای سر به فلک کشیده البرز کودکی چشم به جهان گشود که نامش را از ارادت خاص خانواده متدین و مذهبیاش به خاندان بزرگ عصمت و طهارت، حسن نامیدند.
از همان اول کودکی صبر و زیبایی خلقش زبانزد اهل روستا بود.
در امتداد خدمت مقدس سربازی، به سربازی دائمی نظام در آمد و در سال ۱۳۸۷ به عضویت پاسداری در سپاه متنعم شد. هر زمان و مکان مأموریتی بود با جان و دل میپذیرفت و کارش را فقط و فقط برای رضای خدا انجام میداد و در دی ماه ۱۳۹۴ بود که برای اولین بار به ماموریت رزمی حقیقی یعنی پیکار با دشمنان زبون و کافران حربی، دشمنان اسلام و به خصوص شیعه در کشور سوریه رفت. پس از ۲۰ روز مبارزه از ناحیه کتف مجروح شد و برای معالجه و درمان به ایران بازگشت.
۱۴ فروردین ۱۳۹۵ موعد دوم ماموریتش بود. پس از رزم سنگین ۲۲ روزه در مناطق عملیاتی حلب، خان طومان و دیگر مناطق عملیاتی سوریه مشغول رزم بود که در روز پنجشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ و در عملیات ناجوانمردانه دشمن کافر، در حالی که نیروها در زمان نه صلح و نه جنگ بودن مورد هجوم همه جانبه از جمله حملات انتحاری دشمنان به ظاهر مسلمان احرارالشام، جیش الفتح، داعش و... قرار گرفتند که به همراه چندین لاله خونین بال استان همیشه لاله خیز مازندران در منطقه خان طومان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
از شهید رجایی فر دو فرزند پسر و یک دختر به یادگار مانده است.
یک گردان، عاشق شهیدشهید علی عابدینی در سحرگاه ۲۵ مرداد ۱۳۶۷ هجری شمسی در خانوادهای مذهبی و متدین در روستای فرم از توابع بخش مرکزی شهرستان فریدونکنار دیده به جهان گشود.مصادف شدن لحظه تولد آن شهید در فجر صادق و اذان صبح سبب شد تا مادربزرگ شهید او را صادقعلی نام نهد و چون مادر شهید در طول بارداری به اهل بیت(ع) توسل داشت به رویای صادق به او الهام میشود که نام علی را برای او انتخاب کند. بدین ترتیب در شناسنامه نام او را علی و در بین اقوام، بستگان و آشنائیان به صادقعلی مشهور بود.
شهید عابدینی عضو یگان صابرین لشکر ۲۵ کربلا بود که بهار ۹۵ در سن ۲۷ سالگی برای مبارزه با تروریستها و دفاع از حرم حضرت زینب (س) عازم سرزمین شام شد و در منطقه خان طومان به همراه تعدادی از دوستانش هنگام نبرد با دشمنان اسلام به شهادت رسید.
شهیدی که پس از سه بار مجروحیت در سوریه باز هم در میدان نبرد حضور داشت و این بار در خان طومان کربلایی شد.
به گفته همرزم شهید عابدینی، این شهید بزرگوار در زمینه تاکتیک و تکنیک نظامی بسیار سرآمد و صاحب سبک بود.
شهید عابدینی شاگرد اول دانشگاه خود در مقطع لیسانس بود.
مجتبی جانبازی همرزم شهید علی عابدینی در جمع مسئولان و خانواده این شهید، اظهار کرد: شهید عابدینی از کسانی بود که یک گردان را عاشق خود کرده بود، در هر زمینهای اعم از تاکتیک و تکنیک نظامی و مدیریت بر دیگران برتری داشت و صاحب سبک بود.
این همرزم شهید با اشاره به اینکه شهید عابدینی بسیار باهوش و نترس بود، گفت: چندین بار حرکات خطرناکی از وی دیدیم که احتمال شهادت وی را افزایش میداد، زمانی که به وی تذکر میدادیم میگفت «سه بار است که مجروح میشوم، شهادت برای ما نیست»، اما به این شهید بزرگوار بارها توصیه کردیم که شهادت خوب است، اما امروز اسلام رزمنده میخواهد.
این همرزم شهید افزود: با شهادت علی ضربه بزرگی خوردیم، اما خوشحالیم که به آرزوی دیرینه خود رسید، علی رفت تا بماند و پاسخ سیلی خوردن حضرت زهرا (س) را به یزدیان بدهد و آینده از رشادتهای این شهید بزرگوار مینویسد.
شهید علی عابدینی هنگام شهادت متاهل بود.
شهیدی دور از تعلقات دنیاییشهید مدافع حرم رضا حاجیزاده اهل آمل از شهدای لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا به همراه ۱۲ تن دیگر از یارانش در روز ۱۷ اردیبهشتماه سال ۹۵ در خانطومان سوریه به شهادت رسید که پیکرش در معرکه نبرد جا ماند و پس از پنج سال به کشور بازگشت.
حاجی زاده درست در غوغای عصر تکنولوژی که هنوز خیلی از هم دوره هایش درگیر شناخت خود و سر درگم پیچ و خمهای صفحات مجازی هستند راهش را در گوشهای از خاک جهان پیدا کرد و از راه نرسیده بساط تعلقات دنیا را جمع و جور کرد و در آستانه سی سالگی به سرنوشتی دچار شد که بسیاری از شیوخ و عرفا و زاهدان روزگار سالها در پی رسیدن به این پایان پر افتخار هستند.
رضا سالی به دنیا آمده بود که بهترین بندگان خدا در کربلای ۵ خون داده بودند و او نیز همان راهی را رفت که بهترین فرزندان حضرت روح الله چراغ هدایتش بودند، همانها که سید مرتضی اینگونه روایتشان میکند: «رزمنده ای داخل سنگر نشسته و برای پدر و مادرش نامه می نویسد: مادر جان، شیرت را بر من حلال کن؛ همان شیری که دهه اول محرم با اشکهای شوری که برای تنهایی حضرت زینب (س) می ریختی، درهم می آمیخت و در کام من می نشست و جانم را با مهر حسین (ع) پیوند می زد.»